Wednesday, December 10, 2003
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Tuesday, December 02, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا که این وبلاگ بیچاره رو به خاطر دری وری گفتن از خواب خوش زمستونی چند لحظه بیدار کردم بذار اینم بگم عالیــــــــــــــــــــــــجناب کرم دوباره مینویسه. Monday, December 01, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عرض شود که من قصد ندارم دوباره در اینجا رو وا کنم اما یه چیزی رو باید بگم ممکنه خیلی ها هنوز جریان کلاغ سیاه یادشون بیاد از میون این بعضی ها، احتمالا بعضی ها یادشون میاد که چه کسایی هیزم بیار معرکه بودن و هر روز آتیش خودکشی کلاغ سیاه رو سوزناک تر میکردن هر کی نمیدونست اونا چه کولی های آب زیر کاه و موذی هستن قطعا به نظریه های جدید و امیدوار کننده ای راجع به عواطف قرن جدید میرسید خلاصه میکنم چند روزه که کلاغ سیاه برگشته اوه شوخی میکنین؟! واقعا انتظار داشتین آذر و قاصدک داد و بیداد کنن و از اینکه احساساتشون به بازی گرفته شده زمین و زمون رو به هم بریزن؟ ــ این درست همون کاریه که واسش ساخته شدن ــ نه نه نه، لطفا انقدر شوخ نباشین من چند ساعت پیش یه کامنت برای آذر گذاشتم، و اون کامنت منو پاک کرد شوخی نکنین! انتظار داشتین کار دیگه ای بکنه؟ مثلا به مغزش فشار بیاره و از استعدادهای هنری زیادی که همه ی ما در اون زن پاچه پاره سراغ داریم استفاده کنه و منو له کنه؟ نه نه نه، اگه یه کم باهوش باشین میتونین به راحتی دور این گزینه خط قرمز بکشین نه این آدمایی که اسمشونو بردم ارزش روده درازی دارن، نه من حوصله ی این کارو دارم کامنتی که برای آذر گذاشتم این بود: یکی بود، یکی نبود چند تا پیرزن گل و گنده بودن، که دهن های گشادی داشتن خیلی دلشون میخواست که یه روزی دست جمعی دهن های گشادشونو وا کنن و یه "هـــــــــــــــــــــــــــــــاه" گنده به افتخار چشمه ی جوشان دانایی و بلند نظریشون راه بندازن. اما هیچ وقت پیش نیومده بود، واسه همینم رویای اون "هاه" مدت ها بود که توی دلشون مونده بود هر موقع که فیلم های خصوصی که تو گرد همایی های شبانه از شهناز تهرانی گرفته بودن نگاه میکردن، بیشتر مصمم میشدن که دست به یه کار بزرگ بزنن تا اینکه یه روز بوی سیر و تخم مرغ گندیده و هر آشغالی که فکرشو بکنی همه ی وبلاگستونو برداشت. فکر میکنین این بو چی بود؟ 1- کامیون ویژه ی حمل آشغال وسط راه چپ کرده بود؟ 2- خدا قهرش گرفته بود و ریده بود رو دنیا؟ 3- دماغ همه ی اهالی شهر با همدیگه مشکل پیدا کرده بود؟ نه نه، دوستان عزیزم، این بو چیزی نبود جز یه تصمیم آذر و قاصدک تصمیم گرفته بودن که یه سلیطه بازی حسابی اونم از نوع اروتیکش راه بندازن قرار بود که کلاغ سیاه مرحوم، هر شب به خواب یکی از اونا بره، اونم با اسب سیاه بالدار، و شنلی که به نشان پیروزی در هوا تکون میخوره کلاغ افسانه ای هر شب به خواب یکی از این پیر زن های گل و گنده ی دهن گشاد بو گندو میرفت، و کمی کلیتوریسشون رو تحریک میکرد البته نه به طور کامل، فقط کمی این کارو میکرد در حدی که اون ها فردا صبح که از خواب بلند میشن، با یک دنیا شهوت و احساس نا تمومی به وبلاگشون حمله کنن و آه و اوه درخوری سر بدن کثافت های آشغال خالقزی های نکبت و روشن فکر من که ندای آدم بودنتون کون خر مش حسن رو پاره کرده هرگز فراموشتون نمیکنیم شما برای همیشه فهرمان خواهید ماند. پ.ن: با تشکر ویژه ازخورشید خانوم عزیز که خرما پخش میکردن، البته ایشون به دلیل کمی سن نمیتونن جز قهرمانا محسوب بشن، و این در حالی است که ما فکر میکنیم بی گناه و ساده لوح هم هستند. Saturday, October 11, 2003 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Thursday, October 09, 2003
•
از وبلاگ کاموا: وقتی صبح بیدار میشم و 10 دقیقه از وقت لنز گذاشتن کم میکنم که چشمامو بذارم رو هم،اما بیدار باشم و غلط بزنم روز خوبی رو شروع کردم دیدی بعضی چیزا که برای خودت خیلی متفاوته ، با کلی آب و تاب تعریف میکنی بعد میگه خوب؟! حالا تو تاکسی بودیم دستت دور شونم بود و بازوم داشت کیف میکرد و همه سنسورهای جذبی رو حواله داده بودم به بازوم.چشمام رو هم بسته بودم بعد... بعد بعد یه ذره فقط یه ذره پاتو تکون دادی هر چی خواستی بگو فقط نگو خوب! یه چیز دیگه هم بود هی تو کلم می چرید! چی بود؟؟!
•
اگه بخوام یه کاری(1) رو انجام بدم قبلش باید بشینم(2) به خودم حالی کنم که این یه بازی ساده و یه وقت گذرونی دل بخواهه همین مساله ی ساده و فرمالیته رو اگه به خودم حالی نکنم، امکان نداره کاری رو شروع کنم، و اگه شروع کردم تموم کنم خیلی جالبه ها! پ.ن: 1- یه کاری یعنی دقیقا هر کاری: ارتباط انسانی، یاد گرفتن، دانشگاه رفتن، کتاب خوندن، شرکت کردن تو مهمونی، نحوه ی برخورد با رفتار های محیطی(واکنش)، از بین بردن چیزی که وجود داره، از خواب بیدار شدن، زنده بودن، زندگی کردن، تحت تاثیر قرار گرفتن، پذیرفتن یه پیشنهاد... 2- حالات مختلف حالی کردن (به جز نشستن که قبلا گفتم): ایستاده، قدم زنان، خوابیده به پشت، خوابیده به شیکم، خوابیده به پهلوی چپ یا راست، آویزون، آفتاب مهتاب، کله معلق، سوکوهارا جمع، سوکوهارا باز با پیچ اضافه، توماس، بالانس قدرتی...
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
I was blinded by a paradise Utopia high in the sky A dream that only drowned me Deep in sorrow, wondering why Oh come let us adore him Abuse and then ignore him No matter what Don't let him be Let's feed upon his misery Then string him up for all the world to see I'm sick of all Your hypocrites Holding me at bay And I don't need Your sympathy To get me through the day Seasons change and so can I Hold on Boy No time to cry Untie these strings I'm climbing down I won't let them push me awayyyyyyy Tuesday, October 07, 2003
•
بچه، مادر میخواد حتی بچه ی سر راهی حتی بچه ی زشت حتی بچه ی خنگ حتی بچه ای که شیرین زبونی بلد نیست حتی بچه ای که بزرگه حتی بچه ای که فکر میکنه روزی در پاییز میمیره میبینی؟ به صرفه تر اینه که زن نباشی، آره خیلی به صرفه تره
•
در حال حاضر خیلی دوست دارم برات تعریف کنم که من علف های دراز رو بیشتر از زندگیم دوست دارم، اما در حال حاضر خیلی سرم سنگینه، خوب بعدا میگم.
•
دو شبه که خوابم میبره، با اینکه میفهمم داره در میزنه، و از صبح دلم میخواسته که بیاد، اما توان ندارم خودمو جمع کنم، بعد صبح که میشه کلافه میشم، دلم میخواد برم در بزنم، اما میدونم خیلی بی وقته، برا همین سرمو میندازم پایین و میرم پی کارم.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوچول موچولو از این صاف تر چی میخوای؟ به آسفالت کوچه ی "صد تومنی" میگه زکی یه برجستگی تو همه ی بساطم مونده بود که اونم دهن واموندم بود به سلامتی صافش کردی رفت دستت طلا، دندم نرم اقلکن بوگو حالا که دس انداز مس اندازامو گرفتی چه خوابی واسم دیدی؟ Monday, October 06, 2003 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Sunday, October 05, 2003
•
بچه های پادگان به چند چیز خالصانه عشق میورزند: فانتزی بازی های هیجان انگیز بدنی کتاب خوندن دسته جمعی شبای تعطیل خریدن چیزای به درد نخور خوشگل قمار دختر های مهربون و ساده
•
اینو هزار بار بهت گفتم، اگه لازم باشه هزار بار دیگه هم میگم عزیزم، همه چی، همه چی، همه چی، یه بازی سادس روزی که اینو فراموش کنی روزی که بازی رو جدی بگیری روزی که بازی رو پیچیده فرض کنی روز بدی خواهد بود.
•
از این آدما که هر موقع میبینیشون مصمم و خونسرد و لبخند پیروزی به لب اند و انرژی مثبت از حرف زدن و راه رفتن و نگاه کردن و تو فکر رفتنشون میباره اینا الان به شدت برای من دوست داشتنی و جذاب هستن، دلم میخواد تمام وقتم رو با اینجور آدما بگذرونم. جتی اگه اسمشون احمق و الکی خوش و تراکتور باشه.
•
دختر ها 3 دسته اند 1- اونایی که از یه پسر پپه ی سر تا پا بعلاوه ( + ) و موش مرده، یه هرزه ی شارلاتان دودره باز میسازن 2- اونایی که یه هرزه ی بالفطره رو میکنن تو شیشه شیر، سرش هم یه پستونک میذارن و میکننش تو یخچال. 3- اونایی که خیلی نازن، هر کاری هم بکنن خوب میکنن به هیشکی ربطی نداره، منم الان دلم براشون تنگ شده، از همینجا هم انگشتای کشیده و خوشگلشونو میخورم.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توی طبقات فرهنگی متوسط به بالای جامعه ی الان ما یه اتفاق خیلی جالب افتاده و به سرعت در حال گسترش و تکامله اونم اینکه جای دخترا و پسرا داره عوض میشه درونیات پسرا، اونا رو در مسایل روتین زندگی آسیب پذیر و ضعیف کرده و برعکسش دخترا خیلی در مسایل روتین زندگی موفق اند و درونیات خیلی براشون رنگ رو رفته و بچه گونه شده، ولی خنده دار اینجاس که هنوز انتظاراتی که این دو تا جنس از همدیگه دارن عوض نشده، واسه همین روابطشون خیلی تخمی و پا در هوا و بی هویته، اکثرا به هیچ کدوم خوش نمیگذره. Friday, October 03, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واقعه نگاری: صبح خونه سم پاشی شد آقایی که سم پاشی میکرد به همه میگفت "عزیزم" ولی انقدر خالص و بی غل و غش میگفت که من که به این کلمه حساسم هم حالم به هم نخورد همه ی اعضای خونه به جز "من و سوسک ها" محل حادثه رو ترک کردن قبل از رفتنشون، یه پاکت شیر و یه ماسک سفید واسم گذاشتن روی میز یه کم که به سرفه افتادم، "ناتور دشت" و "الکترونیک نشلسکی" و پاکت شیر و ته مونده ی سیگارو برداشتم و رفتم پشت بوم از هر کتاب 30 صفحه خوندم، این اولین باره که انقدر عادلانه وقتم رو تقسیم میکنم همسایه ی جدید با شرت مامان دوز اومد بالا کولرشو انگشت کرد و رفت زمین سفت بود، کونم طاقت نیاورد، برگشتم خونه بو و نم سم خونه رو کوچیکتر از وقتای دیگه کرده بود کولر رو روشن کردم و رو مبل دراز کشیدم، قبلش هم اون CD که 1000 تا آهنگ توشه گذاشتم اون تو که بخونه. چند ساعتی خوابیدم، وقتی بیدار شدم شاش داشتم، رفتم شاشیدم و جنازه ی سوسک ها رو تماشا کردم برای اینکه به شیلنگ سمی دست نزنم، با "دلسی" دودولمو تمیز کردم و سیفونو دو انگشتی کشیدم. بعدش چند تایی سیگار کشیدم، اوه راستی این سیگار آخری الان جلوم تمام قد خاکستر شده، نمیشه گفت "سم" حواسمو پرت کرده، آخه از این اتفاقا زیاد میفته. بعد نشستم عکس نگاه کردم من یه خاصیتی که دارم اینه که میتونم تا آخر عمر با آهنگ و عکس زندگی کنم، و اصلا نفهمم که دور و برم چه خبره، با یه عکس و یه آهنگ انقدر ذهنم سنتز میکنه که به کل مرز بین زمان و مکان و هشیاری رو گم میکنم. برای اینکه خوب واقعه نگاری کرده باشم آهنگ و عکس هم میذارم این پایین. کلا خوش گذشت، به شرطی که اعضای خونه، شب به جای چند تا پاکت شیر دیگه، یه پیتزای قارچ و ژامبون گنده با یه ظرف سیب زمینی و یه عالمه سس واسم بیارن Wednesday, October 01, 2003
•
مهم ترین دلیل خفن نمایی آدمای جامعه ی الان ما از جمله وبلاگ نویسا میدونی چیه؟ اینه که فکر میکنن همه ی عالم و آدم با چشم تحقیر و تمسخر بهشون خیره شدن.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنچه همه ی لذت ها را از بین میبرد، رانه ای است که میگوید "میخواهم همه ی ترشحات دوست داشتنی روحم را جاودانه کنم"، برای ارضای این رانه یا سعی میکنی قالبی برای ثبت آنها پیدا کنی، یا میکوشی آن ها را با شخصی که ساخته ی دست های خالی خودت میباشد و نسبت به او یک دنیا پیش داوری در ذهن داری، سهیم شوی. در هر دو حالت محدودیت های جبری و گریز نا پذیر، تو را زندانی خواهند کرد، دست و پایت را خواهند بست، قفل بر دهانت خواهند زد، و به تو خواهد گفت "نع" و لذتی که در آستانه ی زاده شدن، بر دیوار های تنهایی ات میکوبید، خواهد مرد. لذت هایی که از جنس ماندن نیستند این همه ی داستان است. Sunday, September 28, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از وبلاگ نغمه: در طولانی ترين شب دنيا حرفهای تازه تری زديم و گرما درتنمان نفوذ کرد و در داغ ترين بوسه های دنيا ذوب شديم و فراموش شديم در ميان همه رخوت اطراف! من امشب طفلی را درشکم دارم که فقط چند لحظه دوام می آورد در اين احساس دور از ذهن شناورم Friday, September 26, 2003
•
با هم تا ته دنیا قدم خواهیم زد برگ ها خش خش خواهند کرد برای ما احساسات غریبمان را واژگون خواهیم کرد شیشه ها بخار خواهند گرفت برای ما زندگی را خواهیم دید گرگ ها زوزه خواهند کشید برای ما آهنگ ها و فیلم ها و نقاشی ها را کهنه خواهیم کرد خانه گرم خواهد بود برای ما ریل ها را به هر کجا خواستیم ختم میکنیم قطار ها سوت خواهند کشید برای ما داروهای توهم زا را کنار خواهیم گذاشت یخ ها در آب پرتقال صدا خواهند کرد برای ما بچه ها دوستمان خواهند داشت مداد رنگی ها تراشیده خواهند شد برای ما گوش هایمان دروازه خواهد شد آدم ها از حلقه ی آتش خواهند پرید، بند بازی خواهند کرد برای ما Je suis malade-Serge lama et Emma Download it Thanks baby orange 4 music
•
دست دراز کن وقت است که سکه ای دهمت تا برایم از آن زندگی ها که همیشه انگشتم نشانت میداد بخری اگر دستانت از خاک بیرون شود و جیب های سوراخم را مادر دوخته باشد
•
ما ملافه ها را کثیف میکنیم ما در تاریکی هم سوسک ها را میبینیم ما هیچ وقت با هم خوابمان نمیگیرد ــ همیشه یکی از ما در حال وول خوردن روی کرختی دیگری است. ــ ما ترکه ای ترین رژیمی های دنیا هستیم کمبود اکسیژن همیشه دلیلی است که برای کارهای زیر میزیمان میتراشیم ما صدای کیسه ها را در می آوریم ما چراغ ها را خاموش و روشن میکنیم ما لباس های زیرمان را گم میکنیم ما با هم دعوا نمیکنیم، اصلا دعوا نمیکنیم، حتی! قانون بقای انرژی میگوید روزی دیوار های خانه ی ما نم میکشد ما با هم خیلی متعادلیم شاید هم من با تو در هر حال ما با هم خوشبختیم
•
گاهی یاد کسانی می افتی که تو را ریز میدیدن و روزی به دست و پایت افتادند آنوقت قند توی دلت آب میشود، پاهایت از زندگی سرشار میشوند.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بوی پول میاد الساعه یه گزارش نوشتم که دود از کله ی دکتر امیری بلند شه کاری که 20 ساعت هم وقتمو نگرفته بود، ریز ریز تو جدول رسوندمش به 100 ساعت همچین که انگار با فشرده سازی و این حرفا تازه کارو اقتصادی کردم. تحقیق و پیش پرداخت 50 ساعت تطابق منابع 30 ساعت تنظیم چکیده ها 20 ساعت Tuesday, September 23, 2003
•
بالاترین بام را میخواهم شهوت پریدن، آخر مرا به بالاترین بام هدایت خواهد کرد Vielleicht das nachster zeit-Rainbow Download it ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Justify, speak the lies, close your eyes As we make love Touch my skin, let the fun begin, once again I hear your cries, rise oh rise Feel the nails, tell tales trails across my spine Beautiful Silken kiss, on a night like this, who would miss Our final hour Closer still, close your eyes, see my world, it's animal Insatiable Velvet glove, unrequited love, find the words And make them rhyme One last dance, hypnotizing trance, a knowing glance I love you Closer still, lose your will, see my world, it's criminal Insatiable Things we hide, keep them out of signt, heard it said It's unbearable Feel my pain, taste my shame, who's to blame Inexcusable Hunting humans (Insatiable)-Rainbow Download it ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Foreclosure of a dream-Megadeth Download it ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ There's a light in the sky That hangs on the edge of illusion Something very fine but it's something You know is there Mystery of time hidden by a man of confusion But the hand is quicker than the eye Magic-Rainbow Download it
•
بچه دبیرستانی یه ریش یه متری گذاشته که اگه نمیشناختمش فکر میکردم معلم دبیرستان بابام بوده، اینجا همه اول میخوان بزرگ بشن، بعد هیچی نمیخوان، بعد دوباره میخوان کوچیک بشن.
•
باز این بلاگر تخم حروم نصف آرشیو منو پروند. سالی یه بار این کارو باید انجام بده، وگرنه حوصلش سر میره.
•
چه با شکوه اند لحظه هایی که خودت را وصله ای ناجور بر همه ی چیزهای قابل درک نمیابی چه با شکوه اند لحظه هایی که از فرط آرامش و شیرینی، حتی نمیتوانی دست کسی را بفشاری چه با شکوه اند لحظه هایی که از بازی لذت میبری، حتی از باختنش چه با شکوه اند لحظه هایی که دنیا را با پاپ کورن و آب میوه تماشا میکنی لحظه هایی که به اندازه ی یک تپش غیر عادی قلب یا یک عرق ریز کف دست هم ماهیت خود را فراموش نمیکنی
•
زیر باران باید با زن مردم خوابید کدوم کس خلی زن خودشو میبره زیر بارون با دلهره میکنه؟ حتما یه ریگی باید تو کفش خودشو زنه باشه که مجبور شدن زیر باران با هم بخوابن. البته که کفش پاشونه! پس فکر کردی اگه یهو یکی سر رسید دکتر مارتینو میزنن زیر بغلشون و فرار میکنن؟
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خانوم هاویشام رو بوسیدم، بعد از چند سال؟ مممم، نمیدونم، تازه اونم شوخی شوخی، گفتم تولدت مبارک، گفت پس سرویس طلا کو؟ گفتم تا با عنکبوت بازی میکنی از این چیزا خبری نیست. Sunday, September 21, 2003
•
دریا توفانی است من و تو نیستیم شن ها روی هم خوابیده اند من و تو نیستیم موج بر سر ساحل میکوبد من و تو بر سر هیچ کس نمیکوبیم آسمان بلند است من و تو کوتاه تر از آنکه لحظه ای خستگی به افتادنمان کمک کند آن ها به پشت خوابیده اند و با لذت تماشا میکنند من و تو نیستیم من و تو با هم آمدیم با هم بر خواهیم گشت زندگی من و تو حاصل نبودنی عمیق است بیهوده تلاش میکنیم که باشیم در طبیعت، پسرها همیشه به پدر وفا دار میمانند من و تو حاصل نبودنی عمیقیم
•
خوب حالا یه کم به صحنه های گوشه گوشه ی هاردت نگاه کن، ببین پسره چه لبی گوشه ی ستون از جولیا رابرتز میگیره ببین چقدر سادس قضیه! تا حشری میشی همه چی میپره. احتمالا مولای ما علی هم وقتی در خیبر رو از جا میکنده حشری بوده.
•
Every night i hide in bed n plan 2 run away Every night i hide in bed n plan 2 run away Every night i hide in bed n plan 2 run away Every night i hide in bed n plan 2 run away Every night i hide in bed n plan 2 run away Every night i hide in bed n plan 2 run away Every night i hide in bed n plan 2 run away
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر از گاهی آنهایی که کشتمشان کنارم مینشینند بسته ای کلینکس به دست گریه ام را در آغوش میگیرند و نمیفهمند چرا هر چه دلداری ام میدهند گریه ام رها تر میشود هق هق ام بیشتر به آسمان بلند میشود نه نه نه خودآزاری برای من حد و اندازه ندارد هر چه پیشرفت کرده ام تنها توانسته ام قاتل بهتری باشم و تعداد بیشتری سوژه برای شب های اندوهناکم روی هم انباشته کنم دیشب چیزی تا تمام شدن فاصله نداشتم جنازه ها معصوم و پاک بر زمین خفته بودند و من با ضعفی بی نهایت پیشانی بر خاک با همه ی روزن های پوستم میگریستم لعنت بر من که زندگی را ادامه میدهم لعنت بر من که هر روز سرباز ماهر تری برای این خوکدانی میشوم Saturday, September 20, 2003
•
یه زن و شوهر میان سال و خوش تیپ کنار من تو تاکسی بودن مرده که حرف میزد پایین تنم سست میشد زنه که حرف میزد بالا تنم سست میشد گمونم بچه ی اینا همونه که ویروس MS رو به دنیا هدیه کرد.
•
بیا قرار بذاریم حتی اگه تابلو بود که داریم مزخرف میگیم، حرف همو قبول کنیم. آدم گاهی دوست داره مزخرف بگه و جدیش بگیرن.
•
دلت میخواد قدم بزنیم و باد بیاد؟ یا ترجیح میدی بشینیم و تماشا کنیم که قدم میزنن و باد میاد کدومش بیشتر باد میاد؟
•
پاییز که میشد خانوم هاویشام همیشه تعریف میکرد تو جشن آخر سال مدرسه من تو گروه کر بودم اون آقا ارمنیه هم بهم میگفت مریم مقدس مهران هم توی گروه رقص بود دخترا هم یکی یکی میومدن میگفتن مهران اول با من.
•
این Guest-Book این بغل خیلی دراز و اینا شده بود خالیش کردم اصلا هم منظورم تخلیه چاه نبود، کاملا با احترام و یه مراسم خاک سپاری با آبرو این کار رو کردم. روابط عمومی پادگان آلیسون گروهبان کلگ
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این آهنگه روی CD ی PHP بود قشنگ میشه باش از رو دکل کشتی شیرجه زد اون دنیا Download it Joining you-Alanis Morissette Download it Save me-Aimee mann Download it این CD ی shAdi هم دهن واسه ما نذاشت. Friday, September 19, 2003
•
نوشته ی بالای آهنگ ها مال وبلاگی است که اجازه ندارم بهش لینک بدم: گالان با ته مانده خنده اش، بی حال و تلو تلو خوران جلوی در چادر ظاهر شدو از نفس افتاده گفت : آخر فکرش را بکن ! من از آنها ماه تکه تکه شده خواستم، ماه تکه تکه شده! سولماز قاه قاه خندید و گالان نعره کشید :آهای بی حیای گوکلانی! سرت به تنت زیادی می کند؟ اگه این Inspiration رو اینقدر از تلویزیون نشنیده بودم حتما دوستش می داشتم! این ویولون که آروم آروم شروع میکنه و آروم آروم یکی یکی یا دو تا دو تا نت ها میره بالا و تند تند همه رو یا بعضی ها رو بر میگرده پایین. یا این آهنگه که اسمش BELLA ست و خودشو دوست ندارم، اما هی دارم گوشش میدم چون اسمشو دوست دارم. یا این سردرده که درد نیست، یه سنگینی سیاله. یا صدای تو پشت تلفن که جور خوبی مستم میکنه. یا کتابی که هیچیش شبیه من نیست ،اما تک تک جمله هاش هست. یا گیتاری که تاثیر دست نزدن بهش از بازی کردن باهاش بیشتره . یا خماری ِ گاهی ِ چشمام که خودم دوست ندارم ،اما تو داری . یا نقطه ویرگول این مطلب که گیر دادم بهش! همشون جالبن نه به تنهایی، که با هم چون حس الانم عجیب عین همه اینها ست. The tourist-Radiohead Download it Subterranean homesick alien-Radiohead Download it
•
غریبه وقتی سیگار میکشم و سینم میسوزه پاشو cd رو عوض کن غریبه وقتی به دیوار میچسبی لبخند میزنم و دست توی موهام میکنم غریبه روی من راه برو، روی من آب بریز، به گردنم خردل بمال غریبه استخون فکم برای تو، خنکی ات برای من غریبه ما بی شرفیم، ما بی همه چیزیم غریبه دستام میلرزه، شاید مال وزنه زدن باشه، شاید هم مال اعصابم غریبه وقتی روی پام بند نیستم چه خوب که لم میدی و با آهنگ میخونی غریبه درها و پنجره ها رو بستی؟ غریبه فهمیده و بی سر و پا غریبه بی تربیت و دوست داشتنی غریبه خوشم میاد که میدونی داری چه گهی میخوری غریبه به محض اینکه شبیه خوک میشم دوستم داره غریبه وقتی به هم ریخته و نخراشیدم بهم میگه سکسی شدی غریبه وقتی احساس آدم بودن میکنم جو رو سنگین تر از اونی که هست نمیکنه غریبه جز من کسی رو آدم حساب نمیکنه غریبه امشب خرتوخرم، شلوغ پلوغه، آستیناتو بزن بالا و کف دستتو بذار روی پیشونیت.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیام اگر ز باده مستــی خوش باش            با ماه رخـــــی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است            انگار که نیستی! چو هستی خوش باش Wednesday, September 17, 2003
•
یکی آکاردئون میزد یکی آکاردئون میزد یکی آکاردئون میزد و یکی دلش میخواست بلند شه، دستاشو بذاره روی میز و محکم بگه: منو از دمدمی مزاج بودن نجات بده، منو از دمدمی مزاج بودن نجات بده، گور پدر همه ی هیجان های کون نشور عالم.
•
من همون خاک زیر پاتم که میره تو دم پاییت، بعد درش میاری و میتکونیش، بعد دل همه آب میشه واست. همه ی اعتبارت مال منه، تا وقتی که تو دمپاییتم گات ایت. پ.ن: من و تو کاملا مجازی و نوعی هستن ;-)
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارشو خیلی خوب بلد بود اول که گذاشتم دنبالش، چند بار دور استخر دوید گذاشت خوب خوب مصمم بشم بعد رفت تو پارکینگ رفتم دنبالش و شونه هاشو گرفتم اونوقت خیلی خونسرد گفت "که چی؟" هه هه، یعنی گربه رو باید وقتی نفس نفس میزنه سر برید. Monday, September 15, 2003
•
یه شب سر میز بازی با کلمات، وقتی نور کمرنگ اقتاده بود رو موهای صافش و من کفرم از "ذ" های به درد نخور توی دستم در اومده بود، از زیر میز پاشو گذاشت روی پام، به روی خودش هم نیاورد، تا بزرگ شدیم.
•
دیدین بعضی ها که دست دراز میکنن تا باهاشون دست بدین، مکث میکنین، یه نگاه به صورتشون میکنین و بعد دست میدین بعد که دست دادین دوباره سرعت همه ی کارها عادی میشه اون مکث برای چیه؟
•
استعداد های من با محو خط ها شدن شکوفا میشوند هر وقت حواس ام جمع تصاویر و اشکال است مثل خودشان بی معنی میشوم فضا برای من مرگ خلاقیت است. مرزهای خستگی، لبه های جنون، دور تا دور هشیاری این ها را میپرستم
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ATWA-System of a down Download it وحشی نیستم زنجـیری نیستم درد بی درمون ندارم خود نمایی ها و هیجان های پر حرارت بلوغ را مدت هاست کنار کتانی هایم آویخته ام اما، اما... آلودگی صوتی را دوست دارم گاهی خشم از عطش خشک تر است از گرسنگی اسیدی تر از شهوت خودخواه تر از در و دیوار چرک روزهایی که جواب چراهای سیاهم را با پوزخند میدادند بسته تر و کسالت بار تر گاهی خشم دیر پز میشود فرشته ای نیست که رقیق کندش Saturday, September 13, 2003
•
Starter-Cardigans Download it Luv fool-Cardigans Download it قسم به انگشت کوچک پایت در دهانم قسم به شاشیدن زیر دوش آب گرم قسم به دختری که بوی گند فلسفه نمیدهد قسم به 3 تلمبه ی آخر قسم به بوی کرم های مادرم قسم به پسرهایی که با دهن کجی آدامس در دهانشان نمیگردانند قسم به خدایی که مثل روح جواب سلام نمیدهد قسم به سولوی پیانوی اول شب قسم به قرص هایی که ماهی یک هفته میخوری قسم به کتاب هایی که دانلود کردم و هنوز نخواندم قسم به قاه قاه خندیدن به گور پدر بازماندگان قسم به فیش فینگر قسم به آتش که شوخی ندارد قسم به پرنده ای که پف میکند قسم به لحظه ای که میفهمم خواب حتمی است قسم به تنی که بی جانش میکنم قسم به اسکادای گرافیتی قسم به وقتی که میپیچد "نع" قسم به زنگ بی هنگام تلفن قسم به چشمان هشیار بعد از جلق قسم به آنکه از رنگ ها میترسد قسم به آنکه در بی رنگی میرقصد قسم به او که هر لحظه خودش را میکشد و زنده ترین است قسم به فصل افسردگی های خیابانی قسم به کلامی که آموختنش گنگ میکند قسم به نجیب ترین هرزه ی عالم قسم به آنکه خونش بر دستان قاتلش بوسه میزند قسم به روزی که دیگر نباشم قسم به عمق پوچی قسم به کرختی و راحتی عادت زندگی را دوست دارم به کوری چشم هر که پوزه اش میخندد
•
خانوما و آقایون من کمی خسته هستم اونایی که تو مهمونی زیاد بهشون لبخند زدم اگه بخوان میتونن شب بمونن بقیه هم خوشحالم کردن به امید دیدار، در خونه از این طرفه
•
فکر کن از صبح منتظر یه استاد باشی هی در اتاقشو بزنی، بعد آروم دستگیره ی درو فشار بدی و ببینی قفله فکر کن از صبح ساعت 10:30 تا حدود ساعت 4 عصر این کارو بکنی و فکر کن دیگه کم کم بدون در زدن و سلوموشن دستگیره رو فشار بدی و یهو بیفتی تو اتاق استاد اونم از ترس نیم خیز بشه بعد بگی لطفا 0.75 منو بکن 8 که مشروط نشم اونم بگه باشه و باهات دست بده همون استادس که وقتی آقاگل بودم سر امتحان میان ترمش رفتم چیتگر و دوچرخه اوراق کردم همون که اصلا قیافه ی من یادش نیست
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از وبلاگ نــــغمه: می توانستم نويسنده بزرگی شوم و يا نوازنده مهمی و يا زنی ايده آل برای مردی اما من فقط فاحشه خوش ذوقی شدم!!! Friday, September 12, 2003
•
من مرده ی اون جنون معصوم و لطیف استخونای این آهنگم گروهبان خلع سلاح بشه واسه این همه نرمی و بی پدری Oh I beg, I beg and plead -singing- Come out of things unsaid, shoot an apple of my head Clocks-Coldplay Download it
•
امروز خانوم هاویشام یه روسری آبی سرش کرد و به من گفت "خوب شدم"؟ چقدر پیر، چقدر پیر، پیر و بی رمق و بی آزار
•
زن و شوهری که از بدن همدیگه به عنوان بشقاب و کاسه و ظرف و ظروف استفاده نمیکنن یه نوع مهمی از نزدیکی و نشئگی و رفاقت رو از دست میدن بابا مگه چقدر اونو بکنی تو اون، اون میشی؟ تا کی؟ شامتونو بردارین بیارین رو همدیگه بخورین.
•
ده، خیلی انی چند بار بهت گفتم باهاتو تر تمیز موم ننداز کج و کوله بنداز که وقتی داری تلویزیون نگاه میکنی حوصلم سر نره هان؟ بابا همه ی انگشتاتو ده بار هم لاک بزنم بازم فیلمش تموم نمیشه آخه. ان ان ان
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آدم بشینه چند ساعت Alanis Morissette گوش بده و تخمه هندونه با ظرافت بشکنه به یه حالت های عرفانی خوبی میرسه خصوصا اگه آخرش که فکت میفته، آهنگ Uninvited در حال رژه رفتن باشه و تو با پای خواب رفته آتیش بکشی به سیگار انقدر احساس نزدیکی با دنیا میکنی که اگه موقعیت مناسب باشه ممکنه با عشق فراوون یه سطل فضولات حیواناتو بخوری Thursday, September 11, 2003
•
چقدر عالیه که تو شبیه زویا پیرزادی وقتی حرف میزنی قند تو دلم آب میشه احساس میکنم دارم یه کتاب جدید از زویا میخونم که هیشکی تا حالا نخونده از اونم عجیب تر میدونی چیه؟ من که زویا رو ندیدم، شایدم اگه ببینم هیچ خوشم نیاد اما وقتی هم که حرف نمیزنی منو یاد زویا پیرزاد میندازی اصلا تو زویا پیرزاد منی بگو دوستم داری خوشم میاد زویا، بگو
•
من اگه دختر به اون خوشگلی داشتم سالی به دوازده ماه مست مست بودم فکرشم محشره، سارافون دامنی قرمز و زرد بپوشه و موهاشو دم موشی کنه بیاد سر میز با باباش غذا بخوره، اگه باباش نباشه نخوره تا باباش بیاد
•
اشکالی داره هوار هوار یا هوار عزیز جونُم گوش کنم؟ هوار هوار یا هوار نازی ماشالا؟ هوار هوار یا هوار ای یار باریکلا؟
•
وقتی یکی حوصله نداره هی بهش نگین بیا بریم ددر هی بهش نگین این یه بار به خاطر من بیا هی بهش نگین کلاس میذاری هی بهش نگین لوس هی بهش نگین مگه دختری که انقدر ناز میکنی هی بهش نگین نامرد هی بهش نگین دارم دق میکنم هی بهش نگین مگه کار سختیه هی بهش نگین به درک خدافظ
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه خانوم خامنه ای هنوز برنامه بچه ها اجرا میکرد اون واق واق وینیجه هم میومد قدم میزد من زنگ میزدم میگفتم برام افسانه ی توشیشان پخش کنن بعد یه ذره من و من میکردم میگفتم: چیز اسکروچ هم بذارین واسم با این خانوم مجری جدیدا اصلا راحت نیستم Tuesday, September 09, 2003
•
کانسپچوال آرت یعنی نصف شبی دو تا بلند گو نمکی آویزون کنی از دیوار خونت، توش با صدای رسا بگی حیدر مولا، حیدر مولا شیطونه میگه چار تا بلند گو نمکی کرایه کنم، از طبقه چارم آویزون کنم Evanescence و Nicos و Secret garden واسه اهالی محل پخش کنم همچین که حاج خانما اندازه تمام 40 سال زندگیشون، کونشونو بکنن به حاج آقا و گریه کنن
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
playground school bell rings again rain clouds come to play again has no one told you she's not breathing hello i'm your mind giving you someone to talk to hello if i smile and don't believe soon i know i'll wake from this dream don't try to fix me i'm not broken hello i'm the lie living for you so you can hide don't cry suddenly i know i'm not sleeping hello i'm still here all that's left of yesterday Hello-Evanescence Download it Monday, September 08, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امشب میخوام بخوابم Angel-Sarah Mclachlan Download it Do what u have 2 do-Sarah Mclachlan Download it Sunday, September 07, 2003
•
یه قایق بادبانی یه اتاق فسقلی یه میز یه تخت دو طبقه یه استیک سفت یه ککتل خوشمزه و رقیق برای تو یه ودکا برای من یه ضبط کهنه که صداش به زور در میاد از طبقه ی دوم آویزون میشم باهات حرف میزنم و کم کم میام راحت تو تختت که خون تو چشام جمع نشه همین
•
خیلی جالبه نمیخوام اسم ببرم ولی میایم خودمونو مدرن نشون میدیم مثل سگ مدرن نشون میدیم میایم اصالت فرد مطرح میکنیم میایم خدا مرده است میگیم میایم تابو شکنی میکنیم بعد مثل یه بچه گربه ی مامانی تا از یکی خوشمون میاد اسطورش میکنیم آخه احمق برا چی به خودت اجازه میدی وقتی از یکی خوشت میاد، بقیه رو پیرو و مقلد اون بدونی اگه همشون برگردن بهت بگن ما اونو تخم خودمون هم حساب نمیکنیم دلت خنک میشه؟ آدمی که اسطوره سازی میکنه هیچ بویی از تمدن نبرده هیچ بویی از هوای خنک و آزاد بالای کوه آزاد اندیشی نبرده
•
So you're with her And not with me I hope she's sweet And so pretty I hear she cooks delightfully A little angel beside you So you're with her And not with me Oh how lucky one man can be I hear your house Is small and clean Oh how lovely with your homecoming queen Oh how lovely it must be When you see her sweet smile baby Don't think of me When she lays in your warm arms Don't think of me So you're with her And not with me I know she spreads sweet honey In fact your best friend I heard he spent last night with her Now how do you feel When you see her sweet smile baby Don't think of me When she lays in your warm arms Don't think of me And it's too late and it's too bad Don't think of me Oh it's too late and it's too bad Don't think of me Does it bother you now all the mess I made Does it bother you now the clothes you told me not to wear Does it bother you now all the angry games we played Does it bother you now when I'm not there When you see her sweet smile baby Don't think of me When she lays in your warm arms Don't think of me And it's too late and it's too bad Don't think of me Oh it's too late and it's too bad Don't think of me Don think of me-Dido Download it
•
Did you just call her amazing ??? Surely we both can't be amazing! And give up my hard earned status as fabulous freak of nature ??? I have abused my power forgive me you mean we actually are all one one one one one one one one always looked good on paper sounded good in theory One-Alanis Morissette Download it
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دقت کردین پیچ های امن و مهندسی ساز و حفاظ دار وسط اتوبان چقدر ترسناک تر از گردنه های باریک و مه گرفته هستند؟ یه شب پیاده امتحانش کنین، جهنمه. Friday, September 05, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من گاهی مادرم را به دیدن فیلم سوپر دعوت میکنم من گاهی راجع به ممه های خواهرم باهاش شوخی میکنم وقتی پدرم زنده بود گاهی به خاطر بلند بلند حرف زدن راجع به جنده بازی هاش کتک میخوردم اگر آدم های متشخص به من رو بدهند، شاید در جمع به آنها بگویم کیرم را بخور گاهی دلم میخواهد بشاشم به همه چیز حتی آبروی دیگران گاهی اگر به شوخی به من بگویی جـــــــــون آنقدر می کنمت که دیگر نا نداشته باشی گاهی اصلا رعایت نمیکنم گاهی مثل کسانی که میدانند چند دقیقه ی دیگر میمیرند به هر کاری دست میزنم من همینم اما دیگران مجبور نیستند مرا تحمل کنند حق دارند روانی بودن من دراماتیک نیست که بتوان از آن لذت هنری برد من واقعا بی ادب و روانی و بی ملاحظه هستم از دیوانه انتظار نداشته باشید همیشه آرام باشد میدانم که آزارتان میدهم میدانم، میدانم میدانم جواب از پیش معلوم است if I go insane, will you still let me join in with the game ??? NO The lunatic is in my head The lunatic is in my head You raise the blade, you make the change You re-arrange me till I'm sane You lock the door And throw away the key There's someone in my head but it's not me. DEAR ROGER U'RE WRONG IT'S ME EXACTLY 2*2=4 گاهی عمیقا در نیمه ی تاریک هستم جدا، میفهمی؟ جدا همه چیز در زندگی شوخی نیست کاش میشد لات بی خطر باشم اما خطرناکم گاز میگیرم دوستان گاز میگیرم :-( Thursday, September 04, 2003
•
رابطه یعنی حرکت از دنیای شخصی من به دنیای شخصی تو وقتی که این دنیاها رو از هم بگیریم رابطه پرواز میکنه میره و میره یه جایی میشینه که دیگه دستمون بهش نرسه
•
فرض کن نرده ها TTTTTTTTTTTT خیلی هستن و فرض کن اونور نرده ها یه قصر بزرگه تو قصر بزرگ میز صبحونه چیده شده و خدمت کارا دارن جلیقه ی استیفن رو تنش میکنن اما اصلا اهمیتی نداره چون وقتی داری تو طویله، وسط یه عالمه خاک و علوفه از جسی لب میگیری خوشبختی، تا مغز استخون
•
هم کوپه ی من یک گوله کاموای نارنجی است نمیدانم چرا هر چه میرویم کوچکتر میشود برای اینکه زیاد نفهمم چشم از او بر نمیدارم با این همه کور رنگی را چه کنم
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از خودم میپرسم با سنگ ها و چوب ها چه کنم شکستشان دهم نگاهشان نکنم مثل خودشان باشم شاید هم زیاد به این فکر نکنم که این ها آدمیزاد هستند قبول کنم چوب ها وسنگ ها هستند Wednesday, September 03, 2003
•
وقتی به خاطر می آوری از خجالت انگشت های بیرون زده از کفشت، مثل کسانی که در خودشان ریده اند راه میرفتی
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا همون 4-5 سالگی کاملا معلوم میشه Default روحی یه آدم چیه بعضی ها دیفالتشون میشه اندوه، و بعضی ها شادی بعضی ها آرامش و رضایت، بعضی ها جنون و شکایت از این دیفالت هرگز نمیشه فرار کرد حداکثر کاری که میشه کرد اینه که همیشه توی mood های غیر از دیفالت بایاس شد Tuesday, September 02, 2003
•
ساناز نوشت: "زندگی خود ارضایی مردی پشت درختان كاج است". و چقدر من این صحنه رو تو پارک های این شهر دیدم واقعا از شمارش خارجه، حال آدم جدا به هم میخوره من که پسرم فکر کن یه دختر این صحنه رو ببینه و فکر کن دختری متوجه بشه سوژه ی جلق برای یه افغانی شده یه افغانی که چند متر اونطرف تر بین بوته ها سر پا نشسته. و مثل جغد بهش خیره شده
•
وقتی یکی مثل ننه مرده ها جواب احوال پرسی رو میده باید خنجر سرخپوستی رو برداری سه تا خط رو شیکمت بکشی و سه بار بگی "به من چه" و بعد بحث رو عوض کنی
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من طاقت ندارم نیمرخ به اون معصومی رو نگاه کنم مخصوصا وقتی سرشو پایین میگیره و لوس لوسی حرف میزنه یه چیزی از زیر گردنم میفته تو کفشم کاش میتونستم آب شم و جذب شلوار کشیش بشم مجبورم روی دو تا پام وایسم و هیچی نگم Monday, September 01, 2003
•
چی میشد اگه میزد و من و تو هم پانسیون میشدیم بعد تو در میزدی بهم میگفتی حوصلت سر رفته غذاتو آوردی با هم بخوریم.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه که بودم فکر میکردم "قربان" هم یه چیزیه مثل گروهبان، ستوان، ژنرال، به بابام میگفتم باید چه درسی بخونم که "قربان" بشم؟ اونم با سر اشاره میکرد دارم با تلفن حرف میزنم بعدا بپرس اما دقیقا هر دفعه داشت با تلفن حرف میزد اون سریاله که یه قربان جذاب توش بود پخش میشد Sunday, August 31, 2003 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Saturday, August 30, 2003
•
میفهمم عزیزم خیلی زبر شدم دورش تموم میشه دوباره زلال زلال میشم عین وقتایی که سرمو زیر درخت میذارم روی پات
•
چون از ریخت نکبت نوشته هام زیاد خوشم نمیاد به بلاگر گفتم فقط نوشته های یه روز رو روی Main-Page نشون بده.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی شروع میکنی به انجام کارایی که فقط خودت میفهمی چی هستن فقط خودت، فقط خودت خیلی آدما رو از دست میدی شاید خیلی ها رو هم بدست بیاری اما بعیده تو شرایط گذرا چیز به درد بخوری توشون باشه حالا مهم نیست اما اگه کسی برات موند قدرشو بدون چون خیلی سخته تحمل یه همچین آدمی یعنی غیر ممکنه اون کسی که مونده، تحملش زیاد نبوده اصلا چیز غیر قابل تحملی ندیده و برای همین میگم قدرشو بدون هیچ وقت فراموشش نکن اگه لازم شد براش بمیر Friday, August 29, 2003
•
چه نرم قدم میزنم چه نرم دکمه ها را فشار میدهم چه نرم در را میبندم چه نرم کاغذش را پاره میکنم چه نرم زندگی میکنم چه نرم نگاه میکنم چقدر نرم شده ام چقدر اسلوموشن شده ام چقدر پلاسما چقدر موج چقدر صف چقدر طول چقدر ترتیب وای چقدر ترتیب اوه همه اش ترتیب خفه شدم این همه ترتیب ترتیب بزرگ است ترتیب خیلی بزرگ است چقدر ترتیب صدای کولر روانی کرد همه جا هست با لباس راحتی نمیتوانم به کوچه بروم باید کارتون ببینم وای چه دهن های گشادی کسی در خانه مرا نمیبیند چراغ ها را همه روشن کنم چه ترسناک شده ام خودم را ول کنم سرم را بتکانم گیج میرود می افتم گیج میرود گریه ام میگیرد لعنتی بچه شدی به گور پدرت خندیدی عوضی پاشو تن لشو جمع کن کثافت مگر چقدر مانده کدام بزرگ کدام هیبت سریال خونوادگی شروع شد آوریل در دالاس چه کسی به کف استخر چسبید؟ زن بیچاره، زن بیچاره زن خوشگل معصوم زن هوس انگیز زن شهوت ناک اوم، نجاتش میدهم و با من میخوابد تا هورمون در رگ ماست خمینی رهبر ماست هاهاهاهاها، جون Nowhere catastrophe-Ulver Download it
•
قرارمون کابینت سوم، ساعت 2 شب اونجا که سوسکا از لای ظرف های چینی بهت نگاه نمیکنن میان خیلی ناز روت راه میرن
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جریان این آدمایی که یه روز به وبلاگ آدم لینک میدن، دو روز بعدش دیلیت میکنن چیه؟ لابد انتظار داره هر روز عاشقانه بنویسم، یا هر وقت میاد اینجا ببینه یه اسکل سانتی مانتال داره واسش هرمونوتیک میرینه. خنده داریم چقدر نه؟ چقدر نه؟ گریت میگیره کوچولو؟ Thursday, August 28, 2003
•
شرح ماوقع: ساعت 9:50 دقیقه شب دارم کره آب میکنم که نیمرو درست کنم زنگ در صدا میکنه میگم کیه؟ آبجی کوچیکه میگه بدو بیا پایین، ننمون سر کوچه تصادف کرده با یه پیکان، زده خوار پرایدو گاییده، پیکانیه هم داره فرار میکنه شلوارو کشیدم بالا، یه چیزی هم تنم کردم دویدم پایین دیدم سر کوچه محشر کربلاس همه سوسول فوفولای محل ریختن دور ماشین و دارن سینه میزنن چون از جاهای شلوغ خوشم نمیاد اول به دو تا آبجی ها دستور دادم برن خونه بعد به سوسولا گفتم شماها با پیکانین؟ تا اومدن من و من کنن، گفتم پس بیکارین وایسادین اینجا، جمع کنین همه رفتن موند یه موتوری که دهنش بو مشروب میداد و داشت راجع به تصادفات جاده های خارج تعریف میکرد و درصد میگرفت که کی مقصره کی مقصر نیست یه مارمولک ریشو هم بود، هی درز کونشو میخاروند، احتمالا کرمی چیزی داشت راننده پیکان هم اونور وایساده بود ننم هم هی میگفت آی ماشین صفرمو جر دادن، وای خدا مرتیکه چه سرعتی داشت، ببین ماشینم چی شد اول بهش گفتم خفه شو بعد زنگ زدم 110 اونا هم بیسیم زدن به راهنمایی راندگی افسر اومد گفت ننه ی شما بی تقصیره بعد گفت ننه ی آقا لطفا گواهینامه و کارت ماشین ننه ی ما هم گواهی نامه 25 سال پیش با موهای خوشگل که تو باد تکون میخورد در آورد داد به یارو راننده ی پیکان گفت اصلا خانوم گواهینامه دارن؟ منم گفتم اون موقع که تو به دنیا نیومده بودی گواهینامه داشتن بعد گفت خوب باطل شده آقاجون افسره گفت اون به تصادف ربطی نداره بعد رفیق جقله ی مزلف کونده ی پیکانه با پرشیا حضور به هم رسانید اومد یه کم داد و بیداد کرد که خانوم راهنما نزده، نمیدونم خانوم فلان من تازه فهمیدم چقدر اعصابم خورده چون با یه حالت خیلی بدی که داشتم میترکیدم بهش گفتم شما نظر نده وایسا کنار گردنم داغ شده بود میخواستم بزنم جر وا جرش کنم کونده رو بعد هم اومدیم خونه یه سیگار روشن کردم نشستم ننم هم نگفت پنجره رو وا کن میترسید جرش بدم آخه هنوز صورتم قرمز بود خلاصه که کره هنوز تو مایتابه منتظر منه اما من اشتهام کور شده. راستی آهنگ Endtime گروه Katatonia رو گوش بدین
•
گروهبان من با بقیه فرق دارم من هیچ کاری باهات ندارم نه عاشقتم، نه دنبال پولتم، نه تو خونت موندگارم، نه آمپر چسبوندم و ازت انتظار دارم منو بمالی مشروبم هم با خودم آوردم پس لازم نیست نگران باشی لم بده با هم چند شات بزنیم مطمئن باش برام فرق داره که امشب با تو بخورم یا با کس دیگه همین کافیه برا اینکه انقدر حرفاتو مزه مزه نکنی کافیه برا اینکه از همه ی وقتت لذت ببری و هم پیالتو دوست داشته باشی
•
Doom Metal یعنی Brave Murder Day گروه Katatonia آهنگ Day رو بذارین، و به این فکر نکنین این همه احساس و لذت دیوانه وار کجای ضمیرتون بوده فقط بدون فریاد کمک غرق بشین.
•
بچه های پادگان وقتی مهمونی دعوت میشن اول سوال میکنن دختر بی حجاب و الکل هست یا نه اگه جواب با رعایت "و" ی منطقی مثبت بود چکمه ها رو در میارن کلاک میپوشن و میرن.
•
خواب دیدم دارم تو خیابون بزرگمهر راه میرم یه دونه از این حاجی بازاریا مال راسته ی پارچه فروشا از اونا که زنشون بهشون میگه آقا داره اون ور تو پیاده رو راه میره یهو کنترل از دستش در رفت بلند بلند شروع کرد به as i die خوندن پشمام از ترس ریخته بود.
•
قسمت بعدی آداب و رسوم زناشویی من و تو: وقتی دارم no ordinary love گوش میدم سعی کن خیلی تحویلم بگیری یه جوری که حس کنم منو میپرستی نور خونه هم کم باشه لباس بلند هم بپوش چاک هم داشته باشه تا بغل باسن
•
هی بهت میچسبوندم هی میگفتی "هیچم اصنم" هی میگفتم چیزی نیست الان تموم میشه هی میگفتی "هیچم اصنم" آه.
•
ــ چشم و گوش دخترشون که وا میشه براش لباس شویی توشیبا میخرن چشم و گوش ما که وا میشه میگن هر چی خریدیم واست بذار زمین و بزن به چاک ــ دلت میخواد ناقص الخلقه باشی گلم؟ ــ وای نه! با 1000 تا ماشین لباس شویی عوضش نمیکنم
•
Please could you stop the noise I'm trying to get some rest From all the unborn chicken voices in my head
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من هی میگم نفس تنگی دارم تو واسه خودت بگو watching & waiting 4 a friend to play with Watching & waiting-Moody blues Download it Wednesday, August 27, 2003
•
درست مثل کمرت که میمالیدیش به دیوار درست مثل آخرین شات از تو درست مثل همون Dust in the wind-Moody blues Download it
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی از کتک های ناپدری ام خوشحال میشوم انقدر کیف میکنم که نگو، فکر میکنم او چه مرد فهمیده ای است فکر میکنم خودم به او پیشنهاد دهم که اگر هوس زدن کرد، نجابت نکند نه احمقم، نه لذت مازوخیستی از دستان بزرگش میبرم نمیدانم چیست اما گاهی دلم میخواهد با صدای بلند فریاد بزنم آهای رفقا، این کتک ها مال خود خودم هستن مال من، مال من، مال من Tuesday, August 26, 2003
•
بچه های پادگان عادت باحالی دارن صبح ها سرشونو میکوبن به دیوار، صبح ها، سرباز خونه درست میشه مثل دیوونه خونه اونا اعصابشونو گرم میکنن اگه این کارو نکنن استرس روز خوردشون میکنه برای داشتن یه روز خوب باید تا مغز استخون، های باشی
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من بر کتاب چند دهانه ها دست میکشم تو قربونم میروی او بیدار نمیشود ما آواز میخوانیم شما دوست ندارید آنها مدام با هم اند من چه خداگونه زانو زده ام تو چه سوال های بی ربطی میپرسی او گم شده ما از ارتفاعی وحشتناک میباریم شما جور دیگری نمیتوانید باشید آنها فرار میکنند من تو او ما شما ایشان حتی! Monday, August 25, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به من لم بده با سس فراوون بوی پودر بچه ی جانسون میدی گلم شب به خیر تا یادم نرفته پروتئین به میزان کافی و کم کم دنیا شل میشه. Sunday, August 24, 2003
•
آنچه زیر آفتاب بعد از ظهر میچسبد نه در آغوش کشیدن است نه خوابیدن است نه مست کردن است نه چشمک زدن است نه خودکشی کردن است نه پولدار شدن است نه پوزخند زدن به مردم است نه آویزون شدن از تو است تنها و تنها کر شدن در سر و صدای گله ی گنجشک های لای درخت است.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عطسه های حومه ی شهر بوی ریدن گاو و پشم شپشی گوسفند آه طبیعت در دهانم خودت را خلاص کن عطسه های طبقه ی بیست و چهارم بوی نشستن روی مبل چرمی و سیگار آه ژیگولیسم خودت را در دهانم خلاص کن عطسه های سر تخت طاووس بوی گند تاکسی و ایرانی آه بدبختی دهانت را باز کن که آمدم Friday, August 22, 2003
•
بهترین احساسات یه آدم زمانی دورش میرقصند که حتی فرصت نداره بهشون نگاه کنه به محض اینکه به اندازه ی یه سر چرخوندن فراغت پیدا میکنی دیگه هیچ چیز دور سرت نمیرقصه جز ارواح بی حوصلگی
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروز امتحان معارف 2 دارم 30 صفحه جزوه خوندم خیر سرم فقط یادم مونده که: صورت های پوچی: 1- سنگ شدگی----->بیگانه آلبر کامو 2- عصیان----->عصیان آلبر کامو 3- خودکشی----->بوف کور صادق هدایت 4- دم غنیمت شمری----->رباعیات خیام Thursday, August 21, 2003
•
چقدر راحت غرق شادی بی حد و حصر میشوی چقدر راحت کامیون ویژه ی حمل هستی را به آدرس عوضی میفرستی چقدر راحت خودت و دیگران را بازی میدهی چقدر راحت پاپ کورن های بچه را میخوری چقدر راحت یادت میرود که از سالن سرده میترسیدی چقدر راحت مزخرف میگویی چقدر راحت خودت را میکشی چقدر راحت... راستی اگه راست میگی بکش ببینم خودتو یالا
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعضی ها فکر میکنن وقتی یکی سفره ی دلشو واسشون وا میکنه دو حالت داره یا خیلی احمق و سادس یا اونا خیلی آدم های مهم و متفاوتی هستن که باعث شده طرف حرفایی که هیچ وقت نزده رو بهشون بگه در هر دو حالت خیلی خوش خوشانشون میشه بیچاره ها اگه بدونن که وقتی براشون درد و دل میکردی، به اندازه ی تخم چپ مگس هم اون حرف ها برات ارزش نداشته، ممکنه زیاد بهشون خوش نگذره. بعضی وقتا خیلی دردناکه که متوجه بشی کسی که باهات حرف میزده، از تو باهوش تر بوده، و از بالا داشته بهت نگاه میکرده. متاسف نیستم که این کارو باهات کردم، طبیعت عقرب نیش زدنه گل پسر ;-) Wednesday, August 20, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه شکلات بشونی رو پات وقتی آب شد قهوه ای میشی و اگه یخ بشونی رو پات وقتی آب شد، خنک میشی خیلی سادس، خیلی ساده حالا اگه اصرار داری شکلات بازی کنی، حرارتت رو بیار پایین. Tuesday, August 19, 2003
•
دیشب سندباد به خوابم آمد گفت شیلا و علی بابا پناهنده شدن به آمریکا گفتم خوب تو چته گفت شیلا مرغ من بود! و من تا صبح از خنده غش کردم مثل این میمونه که بیگلی بیگلی بیاد تو خواب آدم بگه گوریل انگوری به من میگه تکراری شدی.
•
میدونی؟ من مطمئنم که تمام شعر ها و موزیک ها و نوشته های عاشقانه نه اون آبکی هاش اونایی که وقتی میخونیش مو به تنت سیخ میشه آره، هوی، قیافه نگیر، موهای خود تو هم سیخ میشه اگه نمیشه حتما از سگ هار کمتری برای معشوق خیالی گفته شده یعنی خداترین اثر مال کسی نبوده که خداترین معشوق رو داشته مال کسی بوده که خداترین تخیل رو داشته مثلا اینو بخون. You're tearing me apart Crushing me inside You used to lift me up Now you get me down If I was to walk away From you, my love Could I laugh again? Again, again... You're killing me again Am I still in your head? You used to light me up Now you shut me down If I was to walk away From you, my love Could I laugh again? If I walk away from you And leave my love Could I laugh again? I'm losing you again Lacking me inside I used to lift you up Now I get you down Without your love You're tearing me apart With you close by You're crushing me inside Without your love You're tearing me apart Without your love I'm doused in madness I can't lose the sadness Can't lose the sadness Can't lose the sadness You're tearing me apart Crushing me inside Without your love (you used to lift me up) You're crushing me inside (now you get me down) With you close by I'm doused in madness Can't lose the sadness It's ripping me apart It's tearing me apart It's tearing me apart I don't know how It's ripping me apart It's tearing me apart It's tearing me apart I don't know why I don't know why I don't know why I don't know why Without your love Without your love Without your love Without your love It's tearing me apart نکنه فکر میکنی همچین جنونی سورس فیزیکی داره؟ نه خوش خیال احمق، این جنون کاملا یک طرفه و درونیه معمولا کسایی که عاشق خودشون میشن، نگاهشون به عشق جنون آمیز میشه جنونی که ممکنه من و تو رو به کشتن بده خدایان، همگی هرمافرودیت هستند مثل کرم ها. صبوحی درکشند که دیگران را طاقت آن نباشد.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Masturbation هیچی هیچی که نباشه ارزش گذاری های توی تاریکی رو از بین میبره تاثیرات شگرفی هم در خونسردی حین اجرا داره. Monday, August 18, 2003 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Sunday, August 17, 2003
•
مرتیکه دیوث بنویس! آدم دلش میگیره الان دارم اون آهنگ Explode که از Cardigans گذاشته بودی گوش میدادم
•
فکر کن یه فیلمی بسازن شخصیت اصلی فیلم خودشو دار بزنه باباش دائم الخمر باشه مامانش جی جی باشه یه داداشش رفته باشه انگلیس گی شده باشه یه داداشش هم تو خیابون کون سگ و گربه بذاره بعد فکر کن خونواده ی مرحوم شکایت کنن که برا چی زندگی مارو بردین رو پرده سینما فقط خودم فهمیدم چی گفتم احتمالا.
•
تمپل آو د کینگ الان میتونی با خیال راحت گردونه و بچرخونی من دستامو زدم زیر چونمو میخوام مسابقه ای که بقیه توش میبرن و میبازن و تلفات میدن رو نگاه کنم. تخمه و سیگار هم فراوون، بتازید دوستان.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عرق کرده اومدم خونه میبینم آب قطعه! نه کولر هست نه یه قطره آب واسه بلعیدن. عوضش تو برگشتی و من تعادلم برگشت سر جاش آخ که هیچی لذتش بیشتر از تعادل نیست به اندازه ی همه ی آرامش و تعادلی که برام از اون ور دنیا آوردی دوستت دارم و با هیچی عوضت نمیکنم حتی با همه ی هیجان های دنیا که تا دیروز یکی یکی تو ذهنم میشمردمشون Saturday, August 16, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من لم داده بودم رو تخت حبیب و با موهای شیکمم بازی میکردم حبیب هم وبلاگ میخوند و میخندید بعد نمیدونم چی شد یاد قدیما افتاد وبلاگ خورشید خانومو باز کرد به من گفت مانی ببین چه خودمونی نوشته "چرا کسی راجع به فیلتر شدن وبلاگ حسین چیزی نمینویسه" آی غصم شد واسه حسین کچل و صنم ممه! وای حسینو فیلتر کردن، آی راگوز حسنو بستن، آی حسینمو کردن، عمه حسینت بی سر شد آی حسین ان تیلیت (انتلکت) کشته شد خوب بگذریم، امیدوارم ممه های صنم از این اعتراضی که به نوبه ی خودم کردم خشنود و سیخ شده باشه. امشب چند تا قطره شاش هم به یاد کله ی سکسی حسین تو مستراح روشن میکنم درست مثل ستاره های دنباله دار، که رد و میشن و دعا رو براورده میکنن. سگ به گور اون کسی که برا حبیب عرق نیاورد ما امشب یه حالی ببریم. من الان در شرایط بسیار مناسب بدنی و روحی و جنسی و کمری اعلام میکنم: فاک یو اند یور فرندز اند یور سیستر تو. Friday, August 15, 2003
•
شب میمکم گم شو بخواب نیم وجبی جلوی بچه نمیتوانم خوب شب را بمکم گم شو بخواب ای بر پدر کی جی رولینگ که نمیگذارد بدون سر خر شب بمکم ممم، شب میمکم، به کوری چشم های بسته ات
•
یه مثلی هست بچه های پادگان آلیسون میگن: دوست دختر اینو اونو بکن نه مراقبت های بعد از عمل میخواد، نه هی هر روز چشش به چشمت میفته که روش تو روت وا شه تازه چون ازش دوری نمیفهمه چه گهی هستی، همیشه براش یه معمایی یه معما که گاهی میاد میکنش و بعد میره اون دور دورا میشینه هی دم و دیقه هم دلت هزار راه نمیره که این الان نکنه به فلانی بده با این و اون هم که لاس میزنه اصلا تخمت نیست کلا بر بچه های پادگان میگن تا میتونی از وسایل شخصی دیگران استفاده کن.
•
لا اقل وقتی داری لگد میزنی کفشاتو در بیار، ناخوناتو لاک بزن، پاچه ی منم بالا بزن که اگه مردم، احساس خاسرالدنیا والاخرت نکنم.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Ambition makes you look pretty ugly به عبارتی میکنه 125 تومن و به عبارتی دیگه یاد لحظاتی می افتم که نشستی و مثل من میشاشی شاید کار سنگین ترین هم میکنی آنوقت آرام میشوم لبخندی شیرین همه ی پهنای صورتم را گشاد میکند Wednesday, August 13, 2003
•
آدم ها در هر صورت در رابطه هاشون با جنس مخالف حسودن آستانه ی تحریک حسودی بالا پایین داره اما همیشه و بدون استثنا وجود داره مطمئنم که اینو میفهمی اما دلت میخواد بهش اهمیت ندی! پس چاره ای نیست خداحافظ عشق پیش از ارگاسم من
•
آدما از کنارت رد میشن اکیپ ها جمع میشن و پخش میشن معشوقه ها چشمک میزنن، میبوسن، خط خطی میکنن و بخار میشن همخوابه ها دعوت میشن و دودر میشن هم پیاله ها گرم و سرد میشن ولی یک شب خواب میبینی دختری را با شلوار استلیتوی تیره و تی شرت کهنه ی زرد یک شب که خیلی سال از آن گذشته است اما هنوز فراموش نکرده ای هنوز مزه ی بودنش را که به خاطر می آوری به احترامش چشم بر هم میگذاری
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون کلیپ کارتونیه هست مال Radiohead اسمش چیز بود، Paranoid Android ببینید، خودتونم خواستید جر بدید. Tuesday, August 12, 2003
•
شرقی ها وقتی میخوان به یکی بگن میخوامت قصیه رو کش میدن و ادا اصول در میارن وقتی بهش رسیدن همش عجله میکنن و اجازه ی لذت بردن به طرف مقابلشون نمیدن اما غربی ها بدون مقدمه میگن کسی رو داری؟ میخوای با من باشی بعد شروع میکنن و جاهایی رو که باید طول میدن جاهایی که طولانیش خوش مزه تره
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدین اهالی یه خونواده بعد از 8-9 سال همدیگه رو میبینن بعد حرف کم میارن، شروع میکنن به تعریف کردن از گذشته فلانی یادته کوچولو که بودی فلان کارو میکردی؟ حالا امروز من تو یه همچین جمعی بودم، از بچگی همه گفتن و گفتن و گفتن تا نوبت رسید به بچگی من همسر محترم عموم گفتش که: مانی یادته وقتی آمادگی بودی؟ میومدی نفری 5 تومن از عموها و عمه ها میگرفتی تا میرسید به 35 تومن، میرفتی از سر کوچه یه ماءشعیر باهاش میخریدی میومدی خونه، تا شب باهاش عشق بازی میکردی و بعد از شام سر میکشیدیش؟ یادته مانی؟ یادته؟ آخی چقدر هم افتخار میکردی که داری یه چیز تلخ که بچه های دیگه دوست ندارن میخوری. آخی یادته؟ آخی یادته؟ حالا منو میگی؟ داشتم فکر میکردم یه روز وقتی با خودش تنها بودم انقدر به این فکر میکردم که الان میاد بهم میگه "بیفت روم ازم لب بگیر" که ماءشعیر بدبختم تو فریزر ترکید. عجب دل خوشی داشتما، فکر میکردم زن 25 ساله میاد به بچه آمادگی میده!!! Monday, August 11, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تلو تلو میخوری عزیزم؟ دراز کشیدی رو زمین و مثل روانی های درجه یک دست و پا میزنی؟ دوست داری منم تو بازی شرکت کنم؟ بخوای نخوای روت خوابیدم و برای دست و پات آواز دیوانه ی مخمل پوش رو میخونم اوه به من دست نزن، میخوام شونه هامو بذارم زمین و پاهامو تو هوا بچرخونم نکن! دستتو بکش، میخوام دور خودم بچرخم و مثل کر و لالا "او او" کنم هی میگیره و ول میکنه، دقت کردی؟ یه لحظه دارم کمرتو بو میکنم، و دقیقه ی بعدی اصلا نمیبینمت اما خیلی دوستت دارم، باورت نمیشه؟ بیا: "بول بول بول بول شششوف" سرمو میگیرم و پیچ میخورم، اگه اینجوری نگات کنم خوشت میاد؟ هه هه، آخه چرا تو از من نمیترسی؟ من اصلا حالت عادی ندارم، من دست و پامو گم کردم من میخوام از روی لباس برم توی بدنت، نه نه هنوز وقتش نشده بکنمت یه کم دیگه طاقت بیار، اگه تنت میسوزه، میتونم اونی که لپامو گنده کرده پوف کنم رو تنت جون، نظرت چیه؟ آهان، وقتی دورم میچرخی یه کم خودتو بمال به من اینجوری مور مور میشم، ممکنه لیوانو پرت کنم تو دیوار حالا بیا با هم بگردیم، اوه از بچگی سرم گیج مرفت، اما کی اهمیت میده؟ من و توی کس خل؟ ببین من آدم نیستم، اما تو هم بدت نمیاد موهاتو بکشم و گردنتو گاز بگیرم نه؟ تا صبح هان؟ خیلی خوش میگذره، خیلی وقت بود یادم رفته بود، وحشی تر از اونم که یه گوشه بق کنم سیگار باید صد بار از دستت بیفته و چشات چار تا رو زمین ببینش اینجوری شاید بشه بهت گفت یه معشوق خوب من عاشقتم، میگی نه؟ چند تا مشت بزن تو صورتم من حالم خیلی خوبه، تو چی؟ کونت میگه خوبم، رونت میگه عالیم، مچت میگه وووه محشر از این بهتر نمیشه بیا بریم از پنجره بشاشیم پایین بشاشیم ها! فواره درست کنیم شاش باید پرواز کنه ووووهو، شاش چه مزه میده؟ ترای ایت. آیم سو فان تو دی آی کن فلای مای فرندز پاش بیفته روده ی بزرگتو با محتویاتش میخورم تو هم که بدت نمیاد بخوابی تو وان پر از گل هان؟ کی بود میترسید گل بره تو سوراخش؟ هاها بزن قدش. Sunday, August 10, 2003
•
دیدی یه نفر نیم تنه لای در وایسه و با یکی لاس بزنه؟ حالا من یکی رو میشناسم تا آخر عمرش همینجوری زندگی کرد
•
Identify Please indetify if its me you want standing by your side Identify These tears of mine Am I lonely? or am I just alive Am I lonely? or am I just alive Identify-Natalie Imbruglia Download it Thanks soheyl 4 music - ba inke liaghat nadare -
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسائل آزار دهنده با دست به دست شدن بال و پر میگیرن پس وقتی حالت خوب نیست خفه شو، خفه خون بگیر، دهنتو ببند، دوشاخه ی تلفنو بکش. Saturday, August 09, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Street of dreams-Rainbow Download it Desperate heart-Rainbow Download it Magica story (instrumental)-Dio Download it Friday, August 08, 2003
•
پنجره را باز کن پایین را نگاه کن کثافت ها نشسته اند نه سوت میزنند نه آهنگ های قدیمی را میخوانند ورد زبانشان سه کلام است پنجه بکس، عرق سگی، گوشت لات هم لات های قدیم
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بزرگ ترین اشتباهی که در یک رابطه میشه کرد اینه که خیلی زود به این نتیجه برسی که باید یه نفر رو بدست بیاری یعنی همه ی شرایط نشون بده که این شخص کسیه که خیلی به دردت میخوره و این باعث بشه که تو به همون سرعت نتیجه بگیری که تیکه هایی از وجود کثیفت رو دور بندازی نه اینکه مخفیشون کنی و جا نماز آب بکشی ها! نه! واقعا تصمیم بگیری اونا رو دور بندازی مطمئن باش، حتی اگه به این نتیجه نرسی که ارزش اون آدم کمتر از اونیه که فکر میکردی به این نتیجه میرسی که دلت میخواد اون تیکه هایی که دور ریختی رو دوباره بذاری سر جاش. اگه زیاد تو اون رابطه پیش نرفته باشی باز یه جوری میشه جمعش کرد اما اگه تا خرخره خودت و دیگری رو درگیرش کرده باشی باید یه دستتو بزنی زیر چونت و مگس هایی که دور افکار گه اندر گهت جمع شدن رو کیش کنی Thursday, August 07, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ساعت بزرگ اتاق سردم دوازده بار بر پشتم میکوبد دوازده بار چشمانم را میبندم و لب هایم را به هم میفشارم دوازده بار بر پشتم میکوبد دست در سینه میکنم قلبم را بیرون میکشم بی آنکه بگذارم دم مزه ی گهش را به مغزم غالب کند میان دندان هایم نگاهش میدارم از پیشانی سرما به روی گردنم میریزد بالش را روی سرم میگذارم چیزی نمانده گریه ام بگیرد که عطرش در اتاق میپیچد آرام میشوم با خودم کارهایش را مرور میکنم اول باید پاندول ساعت را نگه داشته باشد پرده را صاف میکند چوب پنبه ای بر سر شیشه ی مشروب میگذارد دامن بلندش را جمع میکند روی تخت مینشیند خاکستر ها را از روی سینه و دستانم به نرمی جارو میکند بلند میشود، و من دامنش را رها نمیکنم موهایش را باز میکند یک دستم را راست میکند گردنش را روی دست میگذارد و از من میخواهد گرمش کنم مرد گریزان به درونم باز میگردد دلم قرص میشود گردنش را میبوسم با حجم مهربانش عشق بازی میکنم چشمانم مصمم میشود پلک هایش را میبوسم به سینه ی عریانش نگاه میکنم بالا میرود پایین می آید این بار هم گریه نمیکنم مثل همیشه Theater of tragedy Download it Wednesday, August 06, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر روزی خونت را ریختم و لختی کوتاه پیش از آنکه چشمانت را رها کنی مجال یافتی تا نفرتت را به چانه ام تف کنی فراموش نکن خودت میگفتی گاهی قاتل از خون مقتولش معصوم تر است Tuesday, August 05, 2003
•
میدونی؟ بدترین حالتش اینه که دو نفر طرز فکر نوع A داشته باشن بعد به دلیل مجموعه ی شرایط وقتی به هم میرسن نشون بدن که طرز فکر نوع B دارن و هر بار که همدیگه رو میبینن، وقتی تنها میشن هزار بار آرزو کنن که کاش اون طرز فکر A رو داشت و از این که دارن با طرز فکر B به اون رابطه ادامه میدن به خودشون لعنت بفرستن به زندگی که هر روز هزار بار از این اتفاقا توش میفته چی میشه گفت؟ به نظر من زندگی تمامش یه سوء تفاهم آشغاله که گاهی خیلی شانسی بین آشغالاش یه سری چیز اشتباهی دور انداخته شده پیدا میشه و آدم فکر میکنه که موفق شده کاری از پیش ببره نمیگم نمیشه بهش غلبه کرد اما اگه واقع بین باشی میبینی تا خر خره گرفتارش شدی!
•
گروهبان دیگه وقتشه که اعتراف کنی تو خوابت میاد مرد تو فقط خوابت میاد اهمیتی داره که مهمونات دلشون بخواد کنارشون باشی؟ یعنی معرفتت اجازه نمیده؟ بریز دور. هیچی لذتش بیشتر از خوابیدن نیست فقط تو خواب جرات میکنی یه مرد روشن باشی پس بخواب برای تمام عمرت بخواب
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه ذره که خیره میشم یا وقتی حواسشون نیست نگاهشون میکنم یه صدای بلند از اون ته تهام میگه چقدر شبیه همن همه شبیه همن واقعا چه فرقی داره کدوم اونی باشه که اون کارو میکنه و کدوم اونی باشه که هیچ وقت باهاش سلام نمیکنی هیچ فرقی پسر، هیچی خیلی مسخرس؟ نه نه مسخره نیست، خیلی شیرینه. Monday, August 04, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نه خانه های خالی زندگی رنگ و رو رفته نه آرزوهای شکست خورده و توفان زده ام نه غمگینی غروب دریا نه لختی و هراس انگیزی آهنگ های فرانسوی بی خواننده نه دلتنگی های روز خفته و شب بیدار نه ترس از دست دادن نه هجوم نامردمان خوک صفت نه خاطرات دردناک و بیمارم هیچ یک نمیتوانند مرا به مسلخ این تن بی قدر بکشانند از آن روز که برای"لباس کهنه" های بچگانه و معصوم روح بیچاره ام جوابی نداشته باشم می هراسم این تنها دلیل محکمی است که میتواند مرا به مسلخ بکشاند تنها وتنها و تنها موسقی از وبلاگ کلیمانجارو Sunday, August 03, 2003
•
my mind is playing tricks on me I am not as stable as I used to be pushed and shoved, you know you're going too far I will not break my back for you no more, I am gonna go my way I am gonna take control time to wake up and dig myself out of this hell just wipe your own ass and - shut your mouth
•
مردم انقدر دامبولی گوش دادم هان؟ نه بابا پارتی شبانه روزی نیست تو خونه خانوم هاویشام پریود شده هی میگه دامبولی بذار تکون تکون بخورم که بیاد!!! حالا جدی هی برقصی میاد؟ یا چیز دیگه میشه ما خبر نداریم؟
•
دیشب خواب دیدم خواهرم متالوژی دانشکده فنی قبول شده بهش گفتم مگه رتبت چند بود؟ گفت: 7 هزار گفتم: پس چجوری قبول شدی؟! گفت: خوابه دیگه.
•
چه جا نماز آب بکشی و مولانا بخونی چه عرق بخوری و هفتیر رو من بکشی چه محلم نذاری و واسم قیافه بگیری چه عصبانی باشی و بدنت بلرزه چه هورنی باشی و انگشتتو بمکی هیچ فرقی نمیکنه تو هیچی نیستی تو هیچی نیستی چون به محض اینکه بهت بگم کوچولو و یه دهن برات بخونم مثل یه بچه گربه میشینی رو دمت و زیر چشمی نگام میکنی پس بهتره خودت باشی، هان؟ خیلی آسون تره.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از اون قمقمه ها بود شبیه آدم آهنی بود و نی داشت، از اونا که خودمو دو ماه تموم جر دادم و واست گریه کردم که برام بخریش بعد وقتی با کلی اخم و تخم خریدیش من گذاشتمش تو فریزر یخ زد و یخ زد و بزرگ شد بعد اونجاش که میرفت تو اونجاش جا باز کرد بعد دیگه آب توش بند نمیشد، از زیرش میریخت زمین بعد من جرات نمیکردم بهت بگم خرابش کردم و کیفمو خیس میکنه شیر آب مدرسه هم تو توالت بود و همیشه بوی گندش حالمو به هم میزد از تو دهنی بچه ها هم نمیتونستم بخورم آخه خودت منو وسواسی بار آورده بودی برا همین همیشه تا میومدم خونه یه شیشه آب از یخچال میاوردم بیرون و تا خرخره میخوردم از اون قمقمه ها امروز دست یه بچه ی فسقلی دیدم میخواستم بهش بگم: هی تپلی! نباید بذاری یخ بزنه، خراب میشه Friday, August 01, 2003
•
ببخشید که کس کش میشم یه لحظه: هیچ با هم بودنی لذتش بیشتر از با هم بودن یه شبه نیست روز نه ها شب اما فقط یه شب بیشترش یه مزایایی داره ها اما چکیده ی مطلب اگه دو طرف رک و به درد بخور باشن یه شبه
•
sweet crime sweet crime sweet crime sweet sweet sweet awful crime Anybody there-Rainbow Download it
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدی چقدر حال میده آدم وسط دعوا و کتک کاری و تام و جری، یهو لبش گیر کنه تو لب حریف! انقدر خوبه، حتی از ... هم حالش بیشتره، آدم حالی میبره که نگو. درست مثل یه صحنه ی 7-8 دقیقه ای وسط CD سوم یه فیلم نفس گیر. حمله ی وحشیانه ی عناصر نفوذی به قوای حال و حول آدم. Thursday, July 31, 2003
•
          - oh, oooo, aaa God           - mmm luv me, make luv 2 me           - shut your fucking mouth, mmm           DOOOOOM           - oh honey! u make me kir پ.ن: دیالوگ ابتدایی فیلم زمانی برای مستی سگ ها کارگردان: مارتین اس کرستی
•
ببین آقا، ببین خانوم تو که اگه یه روز آب گرم برای شست و شوی ما تحت مبارکت نباشه، اعتصاب میکنی و زمین و زمونو به هم میریزی غلط زیادی میکنی، رمان و نوول و شعر سیاه مینویسی. آخه تو از سیاهی چی میفهمی؟ بعد چون خیلی هم قشنگ و با استیل مینویسی، 1 میلیارد آدم از خودت احمق تر، که تازه خیلی خودشونو روشن فکر میدونن و سر و کلشون تو ادبیات پیدا شده حرفاتو مانیفست میکنن میچسبونن دم درشون، خاک بر سر تو، خاک شاش آلود (گل کبریایی) تو سر پیروانت.
•
چند تا حرف هم خونواده: 1- عزیزم نشین غصه بخور، که: مونیکا بلوچی تو بغلم نیست، شروینه ی آقای محسن زاده تو بغلم نیست، یا فلان دختر که یکی دو بار باش حرف زدم، چقدر فهمیدس، خوش باحال اون دوس پسر بی سر و پاش من با این تجربه ی دست و پا شکسته بهت قول شرف میدم رویایی ترین دختر زندگیت که خوابش هم نمیبینی مال تو بشه، اگه یه روزی مال تو بشه و یه سال باهاش همه کاری بکنی، دیگه هیچ فرقی با دختر های خیلی معمولی تر نداره! ( آواز دهل همیشه از دور خیلی خوش است ) اینو قول شرف میدم میگی نه؟ خاک بریز رو شستم. 2- تمام آدمایی که شغلشون تولید عقیده و اندیشه بوده، احمق های حراف بودن، یه مشت آدم کور بودن که فقط فن بیان داشتن ( مثلا: خدا، فلاسفه، ادبا، فیلم سازان، وبلاگ نویسان) همیشه با ارزش ترین عقیده ها و اندیشه ها، اونایی هستن که تو متن زندگی یه آدم مخفی اند. آدمی که داره با اونها زندگی میکنه، اونها رو برای اینکه باهاشون زندگیشو بسازه سنتز کرده. حتی اگه همون آدم شروع کنه به نوشتن اون اندیشه ها، و انتقال اون اندیشه ها به دیگران، مجبور میشه که آب قاطیش کنه که چیز مالی به نظر بیاد و همین آب هاست که زندگی من و تو رو داره با خودش میبره. 3- هیچ وقت خودتو نباز، حتی وقتی تو خودت شاشیدی و دارن بهت میخندن، کاملا ریلکس برگرد بگو: حالا کی میخواد شلوارمو با محتویاتش بخوره؟ 4- شیر باش، همیشه شکارتو خودت بدست بیار، هوش+تجربه+خودخواهی=زندگی متعالی 5- هان؟ وبلاگ خودمه دلم میخواد توش منبر برم.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Don't talk to strangers Cause they're only there to do you harm Don't write in starlight Cause the words may come out real Don't hide in doorways You may find the key that opens up your soul Don't go to Heaven cause it's really only Hell Don't smell the flowers They're an evil drug to make you loose your mind Don't dream of women cause they only bring you down Don talk to strangers-Dio Download it اوف، اوف، اوف Tuesday, July 29, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوابیده بودم تاریکی با چشمان بازم حرف میزد میخواست آن ها را با خود همراه کند شاید نقشه ای برایشان کشیده بود نمیدانستم کم کمک احساس کردم که زمین زیرم نرم تر میشود چیزی شبیه پر شدن وان مینمود کف دستانم لطافتی تازه کشف میکرد سطح آب بود که با دستانم بالاتر می آمد صدای غوطه خوردن، گوشهایم را پر کرد حباب ها را میدیدم که از من فرار میکنند دیگر چشمانم باز نمیشد اکسیژن از پوستم بیرون میزد و من خنک و خنک تر میشدم اراده ام از من جدا میشد هر گاه سعی میکردم چشمانم را باز کنم خوب این را میفهمیدم دیگر محیط برایم معنا نداشت زمان هنوز خاطره وار می آمد و دور میشد جلبک ها روی من انباشته میشدند و من سیاه و سیاه تر میشدم و من تنها و تنها تر میشدم ترسناک بود، ترسناک اما، اما، اما، هر چه میگذشت خستگی و بی حسی ترس را کمرنگ تر میکرد ترس جایش را با لذت عوض میکرد درست مثل اولین باری که دختری را لخت در بر گرفتم دیگر هیچ به خاطر ندارم بی شرمانه و نامردانه است درست جایی که آگاهی جان میگیرد حافظه خوابش میبرد. Monday, July 28, 2003
•
میدونی چی میچسبه؟ یکی از این آدمای آروم و مرتب و با شخصیتو که از زندگی رضایت ندارن با خودت برداری ببری تو یه اتاق چندین تا قوطی آبجو هم ببری اون تو، بعد یه selection جیغ بذاری تو ضبط همینطور که آبجو میریزی رو سر و صورتش و میری بالا هی جیغ بزنی درم قفل کنی نتونه در بره چند شب تا نزدیکای صبح این کارو ادامه بدی بعد یه روز صبح درو وا کنی بگی برو خونتون دیگه یه جور دیگه هم میشه ببریش پیش روانشناس بالینی، یه کم آسیب شناسیش کنه. به هر حال راه حل زیاده. Moonlight shadow-Code 7 Download it
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این بغل یه دونه گست بوک (نظر دونی دائمی) گذاشتم. دلم خواست، هر موقع هم نخواست بر میداریم. به هر حال پیشاپیش از هرگونه همکاری، عدم همکاری، فحش، خایه مالی و چیزهای دیگه متشکریم روابط عمومی پادگان آلیسون گروهبان کلگ Sunday, July 27, 2003
•
عمه ی من گرده عمه ی من زنگ زده میگه خیلی بی معرفتی دلم میخواد بگم سرشو بخور قلمبه یه دل میگه بگم یه دل میگه نگم یه دل میگه بگم یه دل میگه نگم
•
گروهبان سرسام گرفته همه رو به صف کرده براش شیپور بزنن همه رو به صف کرده در حال شیپور زدن همه ی دنیا رو اعدام کنن هی میگه آتش، هی میگه آتش گروهبان شلوغی رو میپرسته گروهبان وقتی سرسام میگیره سرتیپ اعدام میکنه گروهبان تا ته دنیا روانی بمون روانیت خیلی حقه. پ.ن: آهنگ همون پایینی
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آخه چرا؟ واقعا چرا؟ کجای ضمیر من به فاک رفته که اینجوری میشه مرد؟ از وقتی مردی هر وقت خوابتو دیدم مریض و افسرده و مظلوم بودی امروز که دیگه شاهکار کردی اومدی تو خواب من، بهت دستور دادم واسم یه جور نوشیدنی درست کنی تو هم برام با کلی شوق درست کردی، بعد دو تا لیوان ریختی که با هم بخوریم من بهت گفتم مال خودتو ببر خالی کن تو شیشه، تو حق نداری بخوری تو هم رفتی خالیش کردی، بعدم رفتی با اون دو تا فسقلی کارتون نگاه کردی چشاتم که عین.... پر از غم بود به همه ی مقدسات بی وجود عالم دلم کباب میشه تو که تو زنده بودنت گرگ درنده بودی مرد چته؟ چمه؟ هان؟ Blow out-Radiohead Download it Saturday, July 26, 2003
•
زندگی یعنی تو یه شهر قدیمی کنار مغزای پوسیده وسط یه عالمه عقاید خاک گرفته زیر سقف قوانین تار عنکبوت بسته یه بسته ی نو از تو کیفت در بیاری بسته ای که یه چیزی توشه چیزی که برقش چشمای زندگی رو اذیت میکنه چشمای زندگی رو کور میکنه چشمای زندگی رو از وحشت خیره میکنه به زندگی میگه پیر سگ! برو کنار بذار باد بیاد عقب وایسا میخوام یه ساز جدید بزنم سازی که فقط بلده فالش بزنه اگه جرات داری بهم بگو آدم نیستی بگو بلد نیستی، بگو حالا حالا ها کار داری اونوقته که ته سیگارمو تو صورت چروکیدت له میکنم و بعد به سر تا پات میشاشم
•
ماشین عقبی نور بالا میاد دو تا دختر کله شقن که تا سمت چپو با ترس از سرعت ما خالی کردن، از سمت راستشون سبقت گرفتیم ولی چقدر تخمک انداختن از ترس ماشین عقبی همینطور نور بالا میاد شب چقدر بزرگراه میچسبه مخصوصا اگه باد سفارشی بزنه تو چشمت همینطور بپیچه تو یقه ی بازت بره لای موهات، همون موها که هاویشام میگه میتونی توش سیگاراتو قایم کنی هاها، اینم ما رو گرفته ها میدونی چی حقه؟ بری خونه یه خوراک مغز بزنی، پشتشم یه چیز خوب بری بالا بعد سرتو از پنجره بیرون کنی مثل اجنه بخندی و صدات تو آسمون بچرخه بعدم یه دهه هفتادی بذاری تو ضبط برات زوزه بکشه یه کم کتاب بخونی وسطاش بی خیال شی بقیشو خودت بنویسی هی سیگار روشن کنی، یادت بره بکشی، ضایع شی بعدم ادکلنتو بو کنی با خودت بگی، الهی قربون صورت ناز و لطیفت برم که همیشه با صورت زبر من قرمز میشه خونه که میرسی بوی سیگار و اودکلن منو میدی قربونت برم نه؟
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Nights in white satin never reaching the end ram ram ram ram ram ri ri ram ram ra ram dear SOrCErEr life is fucking beautiful Friday, July 25, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همیشه وقتی یادم میاد سر قبرش چقدر توی سر خودشون میزدن و تو گریه کردن و غش کردن از هم سبقت میگرفتن حالم به هم میخوره من بدون اشک صاف وایساده بودم و به عموم که شونه های بابامو تو قبر تکون میداد نگاه میکردم منتظر بودن که غشی چیزی بکنم، یا زبونم بند بیاد، یا سر همه داد بزنم و بگم بهش دست نزنین، مال خودمه اما فقط نگاه میکردم، حتی اگه اون جونورای مسخره دور و برم نبودن و حالمو به هم نزده بودن، لذت هم میبردم یه لذت عجیب و غریب و پر از سکوت آخه هیشکی نمیدونست که چقدر خوش موقع تموم کرده بود، چقدر به نفعش بود که راحت اون تو بخوابه چقدر زندگیش داشت... داشت تار عنکبوت میگرفت آدمای اطرافم همیشه توی ذهنم دو دسته بودن یه دسته اونایی که وقتی تو ذهنم میمیرن، خودکشی میکنم یه دسته اونایی که از فکر کردن به مرگشون آرامش پیدا میکنم نه که دوست دارم که اونا بمیرن ها، نه! ولی کلا وسط یه زندگی شلوغ، همیشه یه مرگ آروم و با شکوه میچسبه هیچ وقت چیزی که روزی گریبان خودت رو هم میگیره، برای خودت آلت کوبیدن توی سرت نکن. ول کن بابا اینا چیه دارم میگم عصر جمعه ای. سر جمع: I hate 2 c u cry C u on the other side-Ozzy Download it Thursday, July 24, 2003
•
ببین من یه حرفی میخوام بزنم با اینکه میدونم نمیشه کامل کامل گفتش، اما میگم به نظر من دختر به درد بخور و حسابی کسیه که: اگه بهش بگی از اینکه تفشو بخوری لذت میبری توی دهنت تف کنه حالا از اون ور دیدین، یه عده هستن خجالت میکشن که دستشون بوسیده بشه؟ احساس میکنن که بی احترامی به طرف مقابله تا میای دستش یا چمیدونم پاش رو با کلی چیز! ببوسی دستش یا پاشو میکشه کنار، بعد وقیحانه صورتتو میبوسه خوب آقا یا خانوم عزیز، اون دلش میخواد اون از این کار لذت میبره ادا اطوار تو یه چیز بزرگ رو از اون میگیره: این احساس که امکان پیروز شدن بر همه ی از پیش تعریف شده ها در رابطش وجود داره. خیلی لذت بخشه که یه دختر درک کنه که تو ممکنه از خیلی چیزای عجیب غریب لذت ببری مثلا دلت بخواد ازش کتک بخوری یا دلت بخواد اصلا روت بشاشه واقعا یه دختر ایرانی که این چیزا رو درک میکنه یه گنجه فرهنگ ایرانی درست نقطه ی مقابل اینجور روشن بینیه علت ضایع شدن خیلی از لذت ها همینه. پ.ن: منظور فقط مسایل سکسی نیست، حال ندارم بحث رو خیلی باز کنم.
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روابطی هستند که غمی همیشه آنها را احاطه کرده است همیشه روابطی هستند، که یک جور اختلاف سطح آنها را خراش خراش میکند همیشه روابطی هستند، که سرگردانی را بیشتر و بیشتر میکنند همیشه روابطی هستند، که لحظه لحظه ی آنها در ذوق میزند همیشه روابطی هستند، که در آنها نیاز پیدا میکنی که رجز بخوانی همیشه روابطی هستند، که پراکندگی را بر تو ممنوع میکنند همیشه روابطی هستند، که صمیمیت هم در آنها از نوع میلیتاری است همیشه روابطی هستند، که نوعی شغل محسوب میشوند همیشه روابطی هستند، که اجازه نمیدهند، که اجازه نمیدهند، که اجازه نمیدهند میدونی؟ Tuesday, July 22, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تب ها که فرو مینشینند آب های وحشی نقره ای که آرام میگیرند دستانم که کنجکاویشان را از یاد میبرند آهنگ غم انگیز اخموی پس پرده مینماید خاکستری نت هایش را آخرین نخ را از پاکت بیرون میکشم روی میز، مقابلم میخوابانمش برای خود میغلتد بی جان لخت و بی آرایش لحظه تن نمایی میکند میگوید ژست مسخره ات را دفن کن پیش از آنکه خاکروبه را کامیون کهنه با خود ببرد وقت آن است که بر سر زانوانت کلاه برداری دوستش داری، دوستش داری، دوستش داری Monday, July 21, 2003
•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند روز شد؟ شاید الان تو فروشگاه یا نمایشگاه آدم مصنوعی باشی اما من هنوز خودمم و کتابا و جزوه ها و نمکی ها و آهنگا امروز داشتم با دیاپازون لولمو تشدید میکردم یهو دیدم 1 ساعت گذشت و دارم فکر میکنم چقدر تو بغل من خوب جا میشی. لوله ترکیده بود.
|